دوش به خواب دست به زلف تو بود حال خراب مست به زلف تو بود
من کجا زلف درازش کجا ؟
بخت کجا بوسه نازش کجا؟
گفت : به پیش ، دولت تو امده
خورده ورق ، دنوبت تو امده
بوسه بزد ، درد فراقش نماند
کهنگی زخمه ی داغش نماند
تشنه همی منتظر اب بود
دیده مرا عاشق بی تاب بود
گفت به صبر اجر دهند ، صبر کن
دهر طلبی زجر دهند ، صبر کن
دست بدان ماه رسید ، ماه شد
سائل واصل به برش شاه شد
گفت : بگو قصه ی این سالها
نقش و خیال همه امال ها
روضه ی رضوان به برش دیدم
توشه ی عرفان ز برش چیدم
گفتمش : ای ماه ندانی چه گشت
تاب نداری که کنم سر گذشت
رفتن من ، بهر تو بود ، جان من
جز تو دلم را نربود ، جان من
پاکی تو الوده نگردد ، به است
ساحت تو غیر نوردد ، به است
پاک بشو ، مریم من ، جان من
پاک بمان مرحم من ، جان من
دانی نفس بهر تو من میکشم
بهر تو من هر شبه در اتشم
فکر تو هر دم ، دل من می برد
بوی تو را از دل و جان می خرد
باز هوایی شد ه ام ، چاره کن
توبه شکن توبه ی من پاره کن
وای زلیخا چه کشید ، می کشم
هستی و نیتی ، همه در اتشم
هستی کنارم ، دل من در تب است
می روی اما ، تب من هر شب است
باز هوایی شده ام ، عشق کو
قصه هجرش بکنم مو به مو
گویمش ای جان تو دعا کن مرا
چاره این غم ز خدا کن مرا
گریه هر شب دلت ارام کرد؟
شعر و غزل خلوتت ارام کرد؟
هرشبه من فکر توام ، گریه کن
اشک بریز بهر دلم هدیه کن
فکر توام فکر تو ام فکر تو
نام قشنگت به لبم ذکر تو
" ۳یوسف "
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : مثنوی,هوایی, نویسنده : imarefateyare بازدید : 212 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 10:56