مثنوی باز هوایی شده ام چاره کن

ساخت وبلاگ
دوش به خواب دست به زلف تو بود 

حال خراب مست به زلف تو بود

من کجا زلف درازش کجا ؟

بخت کجا بوسه نازش کجا؟

گفت : به پیش ،  دولت تو امده

خورده ورق  ، دنوبت تو امده

بوسه بزد ، درد فراقش نماند

کهنگی زخمه ی داغش نماند

تشنه همی منتظر اب بود

دیده مرا عاشق بی تاب بود

گفت به صبر اجر دهند ، صبر کن

دهر طلبی زجر دهند ، صبر کن

دست بدان ماه رسید ، ماه شد

سائل واصل به برش شاه شد 

گفت : بگو  قصه ی این سالها

نقش و خیال همه امال ها

روضه ی رضوان به برش دیدم

توشه ی عرفان  ز برش چیدم

گفتمش : ای  ماه ندانی چه گشت

تاب نداری که کنم سر گذشت

رفتن من ، بهر تو بود  ، جان من 

جز تو دلم را نربود ، جان من

پاکی تو الوده نگردد ، به است

ساحت تو غیر نوردد ، به است

پاک بشو ، مریم من ، جان من

پاک بمان مرحم من ، جان من 

دانی نفس بهر تو من میکشم

بهر تو من هر شبه در اتشم

فکر تو هر دم ، دل من می برد 

بوی تو را  از دل و جان می خرد

باز هوایی شد ه ام ، چاره کن

توبه شکن توبه ی من پاره کن

وای زلیخا چه کشید ، می کشم

هستی و نیتی ، همه در اتشم

هستی کنارم ، دل من در تب است

می روی اما  ، تب من هر شب است

باز هوایی شده ام ، عشق کو 

قصه هجرش بکنم مو به مو

گویمش ای جان تو دعا کن مرا 

چاره این  غم ز خدا کن  مرا

گریه هر شب دلت ارام کرد؟ 

شعر و غزل خلوتت ارام کرد؟ 

هرشبه من فکر توام ، گریه کن

اشک بریز بهر دلم هدیه کن

فکر توام فکر تو ام فکر تو 

نام قشنگت به لبم  ذکر تو

" ۳یوسف "

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : مثنوی,هوایی, نویسنده : imarefateyare بازدید : 212 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 10:56