نمی آیی نمی بینی , نمی بینی نمی حوانی تو هم ناگفته های این دل زارم نمی دانی منم زخمِ دلم هم عمق زخم توست عزیز دل برای التیام این زخمها چرا پیشم نمی مانی ؟ وفا کن , پای جان می مانمت چون عاشقان , صدّیق برای این دل عاشق همی اغیار را از خود نمی رانی ؟ بیا شهرم یقینت گردد این عاشق فدا می سازدت جان را اگر چه نیستی تو اولین عشقم , گران جانی گران جانی مرا خواهد کُشد این قصه ات دل در گرو ,بینی,ببنی,بخوانی ...ادامه مطلب