نمی آیی نمی بینی , نمی بینی نمی حوانیتو هم ناگفته های این دل زارم نمی دانی
منم زخمِ دلم هم عمق زخم توست عزیز دل
برای التیام این زخمها چرا پیشم نمی مانی ؟
وفا کن , پای جان می مانمت چون عاشقان , صدّیق
برای این دل عاشق همی اغیار را از خود نمی رانی ؟
بیا شهرم یقینت گردد این عاشق فدا می سازدت جان را
اگر چه نیستی تو اولین عشقم , گران جانی گران جانی
مرا خواهد کُشد این قصه ات دل در گرو داری ؟
به وقت خوابت گفته اند هر شب تو گریانی توگریانی
مرا آن آب دیده , ده , که غسل عشق سازم از آن جانا
مگر آرام گیرم من در آغوشت از این گرداب طوفانی
" یوسف "
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : بینی,ببنی,بخوانی, نویسنده : imarefateyare بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:23