غزل نمی آیی نمی بینی نمی ببنی نم بخوانی

ساخت وبلاگ
نمی آیی نمی بینی , نمی بینی نمی حوانی

تو  هم  ناگفته های این  دل  زارم  نمی دانی

منم زخمِ دلم  هم عمق زخم توست عزیز دل

برای التیام این زخمها چرا پیشم نمی مانی ؟

وفا کن , پای جان می مانمت چون  عاشقان  , صدّیق

برای این دل عاشق همی اغیار را از خود نمی رانی ؟

بیا شهرم یقینت گردد این عاشق فدا می سازدت جان را

اگر چه نیستی تو اولین عشقم  , گران جانی گران جانی

مرا خواهد  کُشد  این  قصه ات  دل در  گرو  داری  ؟ 

به وقت خوابت گفته اند هر شب تو گریانی توگریانی

مرا آن آب دیده , ده , که غسل عشق سازم از آن جانا

مگر آرام  گیرم  من در  آغوشت  از این گرداب  طوفانی

" یوسف "

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : بینی,ببنی,بخوانی, نویسنده : imarefateyare بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 21:23