چو نَبوَد ذاتِ حق را شبه و همتا ندانم تا چگونه داند آن را ندارد ممكن از واجب نمونه چگونه داندش آخر چگونه؟ تلميذ:مىگويد امكان ندارد ذات حضرت حقّ سبحانه و صفات و كمالاتش را با غير او شناخت،زيرا كه:«ندارد ممكن از واجب نمونه»،بلكه ممكن تنها مظهريت و پرتوى از كمالات او را دارا مىباشد،لذا در حديث آمده است: «لا تُقَدِّرْ عَظَمَةَ اللّهِ سُبْحانَهُ عَلى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الهالِكِينَ.» مبادا عظمت خداوند سبحان را با عقلت بسنجى و در اثر آن دچار هلاكت و گمراهى گردى. و نيز: «وَ إِنَّكَ أَنْتَ اللّهُ الَّذِي لَمْ تَتَناهَ فِي العُقُولِ...» و تويى خدايى كه در عقلها محدود نگشتهاى... و هم چنين: «بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِما أَرانا مِنْ عَلاماتِ التَّدْبِيرِ المُتْقَنِ وَ الْقَضاءِ الْمُبْرَمِ.» بلكه با ارايهى نشانههاى خود كه بر تدبير استوار و ارادهى حتمى و قطعى او دلالت دارد،براى عقلها آشكار گرديده است. از اين رو،در بيت بعد مىگويد: زهى نادان كه او خورشيد تابان به نور شمع جويد در بيابان! تلميذ:كنايه از اين كه همان گونه كه با نور شمع نمىتوان خورشيد را در بيابان پيدا نمود،بلكه خورشيد را با نور خودش مىيابيم،كجا مظاهر مىتوانند خورشيد حقيقت و حضرت بارى تعالى را كه نورش به همهى اشيا احاطه دارد،معرّفى نمايند.لذا همانطورى كه معرِّف خورشيد خود اوست،معرّف حق سبحانه نيز ذات او مىباشد نه غير او،چنان كه در دعا آمده است: «كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ؟!» چگونه مىشود با چيزى كه در وجودش نيازمند توست بر , ...ادامه مطلب
پرده ششم :یا بمانم پایِ پروانه ی خویش نه بمانم دلِ دیوانه ی خویش گر بمانم پَرِ پروانه بسوزدپَرِ پرواز بگیرم ، دلِ دیوانه بسوزم گر رود من چه کنم با دلِ دیوانه ی خویشاَر رود تار شود این دل و کاشانه, ...ادامه مطلب
شمع گفت به پروانه : چرا تو دوری ؟گفتا که در این بزم کجا هست نوری ؟ تو نور بنما تا تو را جان بنهم بین من و تو نبینم اندک شوری ******************************* شمع گفت به پروانه : به اتش نزنی ؟ افروخته ام چرا مشوش نزنی ؟ پروانه بگفت : آتش تو سوزان نیست از خاک بر آ چرا تو بر عرش نزنی " یوسف " ,رباعی,گفتگوی,شمع,پروانه ...ادامه مطلب