شگردت این بود عاشقی و بی وفایی کنی؟بعد آتش زدن نشینی و سیر تماشایی کنی؟ تو از اتش زدن لذت ببر من از سوختن جان خویش ته خط سودایی و رسوایی ام بیا تا صفایی کنی دل ساده ام هنوزم به تو دارد امید ! چقدر سادگی ؟ بخوان قصه ی دیگری رامت شوم , دوباره جفایی کنی یقین کرده ای جان به عشقت می دهم آن به آن برای من بلی , برای عشق نمی توانی خدایی کنی؟ مرا زخم عشقت فزون گشته ای آشنای غریب شود باورت نفسهای اخر است ؟ بیا تا دوایی کنی " یوسف " ,غزل,شگردت,این,بودعاشقی,وفایی,کنی؟ ...ادامه مطلب