معرفت حضرت باریتعالی

متن مرتبط با «مانده» در سایت معرفت حضرت باریتعالی نوشته شده است

کتاب حیرت آوریست ” فرمانده مسعود

  • #معرفی_کتاب_فیلم_دکتر_شیریکتاب حیرت آوریست ” فرمانده مسعود” زیرا روایت زندگى احمدشاه مسعود، فرمانده دره پنجشیر را از زبان نزدیکانش نقل میکند.کتاب را نمیتوانم زمین بگذارم از بس خانم بنى یعقوب زیبا کار کرده اند.من سالهاى سال این مرد را و ایران دوستى اش و عشقش به شعر و ادبیات ایران بخصوص حافظ را دنبال میکردم و شهادتش بدست طالبان ضربه بزرگى به افغانستان زد. ذهن چند بعدى، مدیریت و تیزهوشى سیاسى و نظامى او و استقلال نسبى مالى که براى مجاهدین فراهم کرده بود، زبانزد است.در کتاب از مصاحبه نویسنده با آقاى جعفریان، خبرنگار ایرانى که بهترین مستندها را درباره مسعود ساخته است، در می یابیم که از تجارت زمرد، پول جنگ را تامین میکرده است ولى به جعفریان توصیه میکند که به ما پول اسلحه ندهید بلکه هزینه کنید در کابل زبان فارسى را توسعه دهید تا طالبان شکست بخورند! چنین نگاه عجیبى به فرهنگ داشته است این مرد@drshiriبرچسب‌ها: دکتر شیری بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعر مانده ام‌گیج ، همان عاشق مستی ؟ یا نه ؟

  • مانده ام گیج ، همان عاشق مستی یا نه ؟که به پای من آواره نشستی یا نه ؟من همان خمره ی پنهانی انگور توام تو همان ساده دل باده پرستی یا نه ؟خاطرت هست دخیل نفس گرمت را به ضریح دل این گمشده بستی یا نه ؟بارها سنگ به آیینه ی ما زد دنیا من که صد بار شکستم ، تو شکستی یا نه ؟طاقت دشت به سر آمده ، آهو دل من بند از پای لب بسته گسستی یا نه ؟من شدم رود ، به شرطی که تو دریا بشوی راه پر پیچ و خمی طی شده هستی یا نه ؟#حسنا_محمدزاده‍┅┅┅❦✵✪, ...ادامه مطلب

  • مثنوی دو قدم مانده به هم از حسن دلبری

  • دوگام مانده به هم سیبی از هوا افتاد چه اتفاق قشنگی میان ما افتاد دو گام مانده به هم لحظه‌ها طلایی شد فضا پر از هیجان های آشنایی شد نه حزن ماند و نه حسرت نه قیل و قال و نه غم سکوت بود و تماشا دو گام مانده به هم زمین پر آینه شد زیر گام ما دو نفر فضا شلوغ شد از ازدحام ما دو نفر نگاه ما دو نفر در هجوم هم گم شد دو گام مانده به هم ناگهان قدم گم شد دو گام مانده به هم اصل عاشقی این است رسیدن و نرسیدن چقدر شیرین است حکایت از شب سردی است خسته در باران من و تو بی‌ خبر از هم نشسته در باران که ناگهان شب من غرق حس و حال تو شد فضای خانه سراسر پر از خیال تو شد عجیب آنکه تو هم مثل من شدی آن شب دچار حس خیالی شدن شدی آن شب به کوچه خواند صدای خوش امید، مرا تو را به کوچه کشید آنچه می‌کشید مرا قدم زدم شب آیینه را محل به محل ورق زدم دل دیوانه را غزل به غزل برای هدیه ی چشمانمان به یکدیگر نیافتم غزلی از سکوت زیباتر من و تو شیفته ی هم دو آشنا در راه شبیه لیلی و مجنون قصه‌ها در راه به یک محله رسیدیم بوی ناز آمد دلم دو کوچه جلوتر به پیشواز آمد به پیچ کوچه رسیدیم شب ، بهاری شد نگاهمان به هم افتاد عشق جاری شد نگاه , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها