دیوانه مخوان مرا ،ز سودا گذشته اممگو از رسوایی ، ز پرو ا گذشته ام ببین چگونه تسبیح و سجاده رهن میخانه گشت آتش نشسته به ایمانم ز عقبی گ ذشته ام گمان مدار بی ی ادت شبی سحر شود دست بشور ز بیمارت ، ز دعا گذشته ام دوای درد من دانی ، بدین جا یافت می نشود اجل ر ا خب ر دهید ز دنیا گذشته ام پری روی من ، ز مهر فزون ر بوده ای , دلم ندیده ام به محبت چو تو، ز ما فیها گذشته ام ز یک سو هز,دیوانه,مخوان,گذشته ...ادامه مطلب