معرفت حضرت باریتعالی

متن مرتبط با «رفته» در سایت معرفت حضرت باریتعالی نوشته شده است

دنیای فریبا آن گونه ما را به بازی گرفته

  • در مدرسه خواندی طول جبال هیمالیا چند است و پر آب ترین رودخانه دنیا رود آمازون است، دانستی که فاصله زمین با ماه چند و با خورشید چند است، دانستی که سردار فلان جنگ که بود و لشکرش چند، به راستی که در اندوختن این گونه دانش ها چقدر رنج برده و چه زمان از عمر را به پای آنها ریختیم، و کس هم نگفت کار بدی می کنیم، اما بالاترین دانش که بعد از دریافت توحید، دانش عاقبت کار است از آن غفلت داریم، حقیقت آنکه همه این مسئله را می دانند، ولی سرگرمی این حیات عاجل و دنیای فریبا آن گونه ما را به بازی گرفته که مصلحت ضروری خویش را از دست داده ایم✍, ...ادامه مطلب

  • این روزها عبادتهایمان بوی عادت گرفته اند.

  • دلنوشتهنماز میخوانیم اما قلبمان ارامنمی گیرد.قران تلاوت می کنیم اما آرمش نداریم.روزه می گیریم اما احساس سبکی نمی کنیم.این روزها عبادتهایمان بوی عادت گرفته اند.یادمان رفته که ما درمقابل خالق تمام جهان ایستاده ایم!یادمان رفته که باید به بهترین نحو برایش بندگی کنیم.یادمان رفته مه برای آرام شدن خودمان نیاز به عبادت خدای سبحان داریم.اگر زندگی امروزمان سراسر مشغله و درد و گرفتاریست، تنها علتش اینست که ما خدا را در زندگی خود فراموش کرده ایم.https://t.me/hayatarefanehدلنوشتهبعضی دردها در زندگی هست کهبا هیچ دارویی درمان نمیشود، فقط با بودن آدم هایی تسکین پیدا میکند کهمثل قرص آرامبخش اند.آدم هایی که در صدا و حرف های انها نیرویی خدادادی است که ارامش میدهد.کافی است چند کلمه باانها صحبت کنی تا همه درد هایت را در مهربانی صدایشان فراموش کنی،آدم هایی که زمان در کنارشان بی معناست و با انها زندگی طعم دیگری دارد. این ادم ها را از دست ندهید .https://t.me/hayatarefanehبرچسب‌ها: اجتماعی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به سبب چیزی که از دستت رفته... غمگین نشو

  • ❤️ به سبب چیزی که از دستت رفته...غمگین نشوو بر آنچه به تو داده شده، شادمانی نکن, ...ادامه مطلب

  • غزل گفت : قیمت هر نعمت رفته عیان است

  • دیوانه ام و خانه خرابِ سفرِ اوپروانه ام و در تب و تابِ سفر اواین رشته به جان ، بافته ام ، کَندنی نیستفرزانه ام و در سِحر کتابِ سفر اوباران نمی بارد از آن وقت که رفتهبیگانه ام و قهرِ شتابِ سفر او گر او سرِ ما داشت ، رقیب خنده نمی کردمیخانه ام و داغِ عتابِ سفر او اینجا که خزان است دل ما ، دستِ تو سرد است ؟بر او چه رسید ؟ پشتِ نقابِ سفر او ماییم به حیرانی یک کفتر تنهای درختیپنداشت ندارد چو پاداش ، جواب سفر اودلمایه ی ما ، صحبت دیروز ، تمام شدزین پس همان بوسه ، سرابِ سفر اوگفت : قیمت هر نعمت رفته عیان است زین پس نداری به تصویر ، به خوابِ سفر او" یوسف "برچسب‌ها: یوسف بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غزل دل شاعر فقط مکتب عشق رفته و بس

  • تشنه از عشق ، مرا تا تو رسانده ... چه کنم ؟نه مگر عشق ، به سودات دوانده ... چه کنم ؟ من پُر از حسِ قشنگِ غزل و عاشقی ام ای گُلِ منهنرم بین که نادیده به نقشت کشانده ... چه کنم ؟ سخت نیست چیدن یک ماه ، , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها