معرفت حضرت باریتعالی

متن مرتبط با «کنم» در سایت معرفت حضرت باریتعالی نوشته شده است

من آدم ها را فتح می کنم

  • تو اگر می خواهی برو شهرها را فتح کن ، اما من آدم ها را فتح می کنم و از جمله تو را ، اسمش را بگذار مکر زنانه ., ...ادامه مطلب

  • من فقط به جنبه‌های خوب انسان‌ها توجه می‌کنم

  • من فقط به جنبه‌های خوبانسان‌ها توجه می‌کنماز آنجایی که خودمبی‌عیب و نقص نیستم،علاقه‌ای به کشف خطاهای دیگران ندارم...@ZhiwaChannel اگر همه درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره راهی مخفی را که از , ...ادامه مطلب

  • مثنوی باید از چشمان تو پرهیز کنم ؟

  • ماه کجاست ؟ تا که فدایش شوم جان به کف و عشق و ولایش شوم مهر دلم را به دلش می زنم  پود به تار دل او می تنم شمع مشو ! طاقت اغیار نیست صبر بشد ، نوبت دیدار نیست ؟ شاه چراغ حرم دل شدی  سکه ی داغ حرم دل شدی سکه به نامت زده این جان من قرعه عشقت زده این جان و تن چشم به راهم چشم به راهم چشم به راه انتظار روزه داران چون به ماه  با ورودش عید من عید می شود با وجودش جان من صید می شود عاشقم این حس و احساس تو را عطر و بوی و غزل و خاص تو را دیده ای این مثنوی بوی تو داشت ؟ بید مجنون عکس گیسوی تو داشت ؟ دیده ای ماه عکس روی تو نمود ؟  اسم ماه هر که بَرَد گردم حسود باید از چشمان تو پرهیز کنم ؟  یا همان جا عشق را لبریر کنم ؟ مانده ام تسلیم شوم یا پَر زنم ؟ بی خیال گردم یا پَرپَر زنم ؟ عشق تو دانی که ذبح جان ماست ؟  کفر چشمت تشنه ی ایمان ماست ؟ صورت سیلی به ایمان می زند  تار عشقت ریشه هایم می تند  توبه هایم تک به تک می شکند فتنه ات تخریب ایمان می کند کو کسی کز عاشقی سالم برفت؟ فتنه ها دیده اگر عالم برفت  این رهی است رستن ندارد راه او این چهی است ریسمان ندارد چاه او بی قرار ، آشوب ، پُر از دلتنگی است این چه معجون هزاران رنگی است " یوسف "  , ...ادامه مطلب

  • غزل هوس بوسه ی رویت به جانم نشسته چه کنم؟

  • هوس بوسه ی رویت به جانم نشسته چه کنم؟ عاشقت هر شبه باز توبه شکسته چه کنم  ؟ میل پرواز به آعوش تو دارد دل من  چشم بر دین و تذهد شده بسته چه کنم؟ بوی پیراهن تو جان مرا سوی تو برد کی شود جان من از جان تو خسته چه ‌کنم؟ تو کمی چشم نگه دار که فتنه نشود قصه از چشم تو شد ، عهد گسسته چه کنم؟ . تو شدی پر ز غزلهای همه شاعری ام گُل من زمزمه از جانِ تو رسته چه کنم ؟ قدر سودای تو را شهر ندانست چو من  می کنند هجمه مرا دسته به دسته چه کنم؟ " یوسف" , ...ادامه مطلب

  • مثتنوی فرصتی خواهم که قربانی کنم

  • بشنو از دل تا خبر دارت کندتاج عشق افکنده , سردارت کند   عالم هستی  زعشق آمد پدید آنکه عشق را دید , خود را هم ندید؟   عشق و تشویشش دائم توام است رنج و هجر وغصه هایش با هم است   عشق که آمد قبله , ای جان می رود  قبله ات بر سمت جانان می رود   فرصتی خواهی که قربانی کنی هر چه داری در رهش فانی کنی   تا یقین دارد که جانت جان اوست نبض تو در عشق و در چشمان اوست   کی تورا عشقی چنین آتش زده ؟ عشقِ عشقِ او یقین آتش زده   کن یقین این عشق آسمانی است گرچه چشم تو به شب بارانی است   غصه اش نامی ؟ مگو , گو شور عشق جان بنه اخلاص بر دستور عشق   ماه تابان گوشه ی رخسار اوست بخشش خورشید از رفتار اوست   در کنارم با من,مثتنوی,فرصتی,خواهم,قربانی,کنم ...ادامه مطلب

  • غزل کاش چاره ام بود تا غمت را من خریداری کنم

  • در یقینم در فراقم آتش افتاده به جانت  آتشِ این عشق می سوزد تمامِ خانمانت   نه توانِ گفتنت هست نه توانِ صبر در غم چاره ای نیست تا بریزی گوهر از آن چشمانت   کاش چاره ام بود تا غمت را من خریداری کنم  تا نریزد قطره ایی باران ز دیده تا به دامانت   ای خدا آرامشش ده تا دلش کمتر بر آشوبد نگارم کاش دستانم رسد وقت هق هق زیر قطره های بارانت    مهربانِ رنج دیده , ای عزیز جان شاعر دل خوشم , آرام هستم زیر مهرِ سایه بانت    وعده ام ده تا که روزی , حتی یک روز وقت مردن دستم افتم تا به آن دستان گرم و مهربانت    ای به شهرت می کنی حس غریبی , مایلم  چون پرنده تا تو آیم بوسم و چشم ولب و موی و لبانت   " یوسف "          , ...ادامه مطلب

  • غزل میروم فراموشت کنم

  • دیده از یادت فرو گیرم , فراموشت کنم  آخر ای " آتش به جانم " شعله خاموشت کنم    گفتی:" می میرم " نگفتی؟ , ساده ام  چون کودکی باورم شد گفتی آن دم  "من در آغوشت" کنم    می روم تا عاقبت صادق ترین پیدا شود , هم میشود می روم تا درس گیری , حلقه درگوشت کنم    هر چه بود می ریختم در جان و ساکت میشدم  زهر در کامم , "تحمل از برای عشق" , تا نوشَت کنم    " یوسف "   , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها