حاضرم در عوض دست کشیدت ز بهشت" بوی پیراهن یوسف " بدهد دستانم
" سجاد سامانی "
*******************************
حاضرم چشم بدوزم همه عمر چشم تو را
رنگ چشمان تو گیرد همه چشمانم
خادم خادم کویت باشم ، محبوبم
تا مگر چشم فتد بارگه سلطانم
من ، ساقی و تو مشتری میخانه
دستگیری کنی ام زین همه ی مستانم؟
تا پریشان شده ام افسون کن
عطشا واعطشا تشنه ی ان احسانم
یک بار اگر دست دهد تا دستت
عطر پیراهن تو جذب کند دامانم
گر همی عربده ی عشق کشم میخانه
دل اتش زده ای هست رساند بدان استانم؟
امال دلم نیست هزار ، جز دل تو
درد و درمان به هم ریخته ای، درمانم
نجوای دلم شب شده هر شب غم تو
یاری کنی ای چشم نمی بارانم ؟
ذره ذره شده ام محو ، همی باورکن
انا لله ... کمی مانده شود پایانم
اتش این است که فکندی به سحرت ای وای
من حریف چه اندازه ی این طوفانم ؟
زدی اتش بیا حاصل خاکستر بین
چون زتوست اتش این ره بزن خواهانم
گره از زلف و دلت باز کنم ؟ فرمانی
تا مگر تاز ه کنم جان از ان جانانم
یوسف گم شده ام زلف تو را دست یازم؟
عبرتم گشته زلیخا که بدین زندانم
" یوسف "
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : پیراهن,دستانم, نویسنده : imarefateyare بازدید : 310 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 10:56