بند دلم بسته به بند دلت
پای نشسته به زمین گلت
چشم به حیرت چو نگاه می کند
سینه به حسرت پره آه می کند
دست همی تشنه ی دست تو شد
دیده نرفت ، فتنه ی مست تو شد
آن به آن ، تشنه ترم می کنی
جادو کنی ، بی خبرم می کنی
ماه منی ، ماه دلم هر شبی
قرص و هلال ، آه دلم بر لبی
قصه از آنجا شروع شد که گفت:
چند شبه فکرم شدی، جانم نخفت
کاش تو را قیمت جانم دهند
من بدهم جان ، چو آنم دهند
عاشق مهرت شده ام شاعرم !
لایق شعرت شده ام ؟ شاعرم ؟
ماه دلم گشته ای ، ای ماه من
می رسدت هر شبه این آه من؟
آه کشم قسمت دوران را
پای ملخ قسمت موران را
کاش کنارم بشوی یار من
غصه بشویی ز دل زار من
هست یقینم که برای منی
باش کنارم که بقای منی
با تو فراموش شده است سایه ام
هدیه ی حق گشته ای و آیه ام
آیه ی محض دل من گشته ای
آیت حق ، حاصل من گشته ای
" یوسف"
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 1:27