وای اگر باز ، به باغِ دلِ آشفته ی ما سر نزند ؟
وای اگر از غزلم ، مست نشود پَر نزند ؟
وای اگر نقشِ مرا آینه اش نقش نزند
من به سودا ، اگرم دیده ز اَشگ تر نزند ؟
وای اگر رویِ جمالم به دلش ننشیند ؟
بهر دلجویی طبیبم به بستر نزند ؟
یادِ ما کِی برود ؟ او که همه در جان است
خنده بر غیر نزند ، زخمی فراتر نزند ؟
شرحِ دلتنگی من ، شد غزلی یلدایی
ای حکیم نرم کُنش ، سنگ گران تر نزند
خاکِ کویش شدم و از سرِ شوق می رقصم
نکند نامِ غبارِی چو مرا گوشه ی دفتر نزند ؟
ما تمنایِ یکی بوسه ز رویِ خوشِ ماهش کردیم
ور حیا پیشه کند ، بوسه ای ام گر نزند ؟
گر به رویا برسد ، دست من و روسری اش
گره گر باز نکند ، عطرِ مُعطر نزند
" یوسف"
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 21:27