غزل شرط نیست بی تو نفس در بکشم در شهرت

ساخت وبلاگ

شرط نیست بی تو نفس در بکشم در شهرت

نه غزل گویم  و نه شعر بر بکشم در شهرت

 

عاشقی منتظر و چشم به راه ، کو چون من ؟

دَم به دَم گوش به راه،  سر بکشم در شهرت

 

آید آن روز که از غصه نجاتم بدهی ، لبخندش

آشِ نذری بدهم بر فقرا ، پَر بکشم در شهرت

 

من دیوانه کجا ، روی دلآرای تو ای ماه کجا ؟

مگرم  معجزه ای ، نقشِ پیامبر بکشم در شهرت

 

تو به گیسوی معطر نزنی چند گره ای ، روسری ات؟

من از ایجاز ، هزار تاج و هزار فر بکشم در شهرت

 

وادیِ عشق عجب قصه ی دیوانه کُشی ها دارد

گر تو آرام نکنی ، دست به خنجر بکشم در شهرت

 

با نوای ملکوتیت ، مرا آرام کن چون کودک

تا به کی تب کنم و بالش و بستر بکشم در شهرت

 

بی تو تنهام ، پریشان ، پَر از آه ، غمینم ای جان

تو بیا فخر بر انجُم بر اختر بکشم در شهرت

 

" یوسف "

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 207 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 18:10