شرط نیست بی تو نفس در بکشم در شهرت
نه غزل گویم و نه شعر بر بکشم در شهرت
عاشقی منتظر و چشم به راه ، کو چون من ؟
دَم به دَم گوش به راه، سر بکشم در شهرت
آید آن روز که از غصه نجاتم بدهی ، لبخندش
آشِ نذری بدهم بر فقرا ، پَر بکشم در شهرت
من دیوانه کجا ، روی دلآرای تو ای ماه کجا ؟
مگرم معجزه ای ، نقشِ پیامبر بکشم در شهرت
تو به گیسوی معطر نزنی چند گره ای ، روسری ات؟
من از ایجاز ، هزار تاج و هزار فر بکشم در شهرت
وادیِ عشق عجب قصه ی دیوانه کُشی ها دارد
گر تو آرام نکنی ، دست به خنجر بکشم در شهرت
با نوای ملکوتیت ، مرا آرام کن چون کودک
تا به کی تب کنم و بالش و بستر بکشم در شهرت
بی تو تنهام ، پریشان ، پَر از آه ، غمینم ای جان
تو بیا فخر بر انجُم بر اختر بکشم در شهرت
" یوسف "
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 207 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 18:10