غزل شمس من تبریز باش

ساخت وبلاگ
من پریشان گشته ام , درمان نمی خواهم زتو ؟

در به در در کوچه ها , سامان نمی خواهم ز تو ؟

 

کار مجنون این چنین است , نیست مثلِ دیگران

تشنه و گم گشته ی مهرت شدم , باران نمی خواهم زتو ؟

 

گر پریشان تر ز من دیدی ! بِبُر از عشقِ من 

سخت گیری کن همی با مدعی , آسان نمی خواهم زتو 

 

مهربانی میکنی, خالق تَجلّی می شود دلدارِ من

مثل فیضِ خالقم دائم بتاب پایان نمی خواهم زتو 

 

گفته اند خورشید پشت ابر هم , سود آور است 

شمس من تبریز باش , تهران نمی خواهم زتو 

 

" یوسف "

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : غزل شمس من وخدای من, نویسنده : imarefateyare بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 3:52