ای قمر ! از دِلِ آن خسروِ خوبان ... چه خبر ؟
ای قمر ! غصّه ام ، از آن غمِ پنهان ... چه خبر ؟
رفته گر از نظرم ، جان نتواند که فراموشش کرد
زان همه چشمه ی مستی ، دَمِ احسان ... چه خبر ؟
پادشاهِ دل ماست ، گر چه از آنِ دگری است
مهربان بود مرا ، زان دلِ میزان ... چه خبر؟
من و این شهر به ماتم شده ایم ، زان که گذشت
حالِ او نیز جنون بود، دلِ حیران... چه خبر؟
نقشِ او ! زخم زده ، آبله دارد جاااااااااانم
ردِ پایی'>پایی از آن ، پای گریزان ... چه خبر؟
نقشِ داغش به دلم رفت ، چو طوفان ویران
هم از آن ساحلِ پُر صحنه ی گریان ... چه خبر؟
پُرسشی کن ! که دلش با دلِ ماست ؟ یا آزاد ؟
یاد باد ، قصّه ی پروازِ دو جانان ... چه خبر ؟
داغِ عشق است ، نتوان گفت : حدیثِ خواب است
این کویر سوخت ، از آن ریزشِ باران ... چه خبر ؟
من نشستم به غمت ، مویه کنان ، پیر شدم
تو بگو : در دلِ تو ! دردِ فروان ... چه خبر ؟؟؟
" یوسف "
برچسبها: یوسف
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 93 تاريخ : شنبه 5 آذر 1401 ساعت: 19:21