غزل ردِ پایی از آن ، پای گریزان ... چه خبر؟

ساخت وبلاگ

ای قمر ! از دِلِ آن خسروِ خوبان ... چه خبر ؟

ای قمر ! غصّه ام ، از آن غمِ پنهان ... چه خبر ؟

رفته گر از نظرم ، جان نتواند که فراموشش کرد

زان همه چشمه ی مستی ، دَمِ احسان ... چه خبر ؟

پادشاهِ دل ماست ، گر چه از آنِ دگری است

مهربان بود مرا ، زان دلِ میزان ... چه خبر؟

من و این شهر به ماتم شده ایم ، زان که گذشت

حالِ او نیز جنون بود، دلِ حیران... چه خبر؟

نقشِ او ! زخم زده ، آبله دارد جاااااااااانم

ردِ پایی'>پایی از آن ، پای گریزان ... چه خبر؟

نقشِ داغش به دلم رفت ، چو طوفان ویران

هم از آن ساحلِ پُر صحنه ی گریان ... چه خبر؟

پُرسشی کن ! که دلش با دلِ ماست ؟ یا آزاد ؟

یاد باد ، قصّه ی پروازِ دو جانان ... چه خبر ؟

داغِ عشق است ، نتوان گفت : حدیثِ خواب است

این کویر سوخت ، از آن ریزشِ باران ... چه خبر ؟

من نشستم به غمت ، مویه کنان ، پیر شدم

تو بگو : در دلِ تو ! دردِ فروان ... چه خبر ؟؟؟

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 93 تاريخ : شنبه 5 آذر 1401 ساعت: 19:21