ای آتش حرمانِ تو ! بیچاره کننده
ای سایه ی سیّار ! پِی اَت جان دونده
تو در پی اوجی به بالا ، ولیکن
منپیچک پُر ذوق ، به گیسوت رونده
سخت است ، رقیب را بنشانی ، به خیالت !
حتی خیالش ، شده چون نیش گزنده
بگذار بنشینم به دلت ، ساده ی ساده
بر جان تو جاری شده ؟ این حس
کِشنده ؟
دستِ من و توست ؟ این رَصدِ یارِ ندیده
بگذار بنشیند ، از این عشق چو پرنده
گریان مشو ! ای جانِ پُر از گنجِ نهانی
شاید که فالت ! بشود برگی برنده
یک فرصتِ دیگر ... قماری بزن و باز
یک بازی دیگر ، پُر از گریه و خنده
امشب به آیئنه بگو ، قصدِ دلت را
گر خنده فتاد ... باز کن آن موی شکنده
" یوسف "
برچسبها: یوسف
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 81 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 3:48