غزل تشنه ی عشق

ساخت وبلاگ
سیر می نگردم ز خیالاتت ای نگار

زآنکه مرا تشنه ی عشق آفرید افریدگار

 

مست می نخورده که حد ندارد ای محتسب

بزن شلاق که نگه میدارمش ز دوست یادگار

 

مارا که طفلان کوچه و بازار می زنند به سنگ

تو هم بزن تا زخلق نمانی شرمسار 

 

ما چوبِ تاوان  عشق را به جان می خریم 

این ترکه ایست که ثمر می دهد بهار

 

ما را با مدعی یکسان محک مزن 

از ما به جان امتحان کن و او را بر سر قرار

 

کاش در قلب من ننشسته باشی با آشوبش

می ترسم به جانت نشیند ذره ای از این شرار

 

" یوسف "

 

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 172 تاريخ : دوشنبه 10 آبان 1395 ساعت: 11:07