غزل آتش است جانم بیازامایش به بوسه

ساخت وبلاگ
قصه ی عشقت مرا در کوی و بازار نیست 

راز داریِ چُنین عشقی مگر دشوار نیست؟

 

هر چه دردست بگذار تا من نهم بر جانِ خود

تو به دل خوش باش , تحمل بایدم , آزار نیست 

 

مهر و دردت هر دو شیرینند به جان باور نما

بویِ تو دارند عزیز , رنجش مرا در کار نیست 

 

خاطرت زیباترین بویِ معطر می دهد شبهایِ من

 قانعم با این شمیمت خواسته ام بسیار نیست 

 

می بَریَّم تا ناکجا آباد این دنیایِ رویاییِ خود

طفلکی شاد است به رویا این دگر اَسرار نیست

 

تا به خواب آیی , به لب ذکر قشنگِ نام توست 

آرزویم ! سایه ات روی سرم ! انکار نیست 

 

بیم آن است تا نگیری وقتِ جان دادن مرا 

آتش است جانم بیازامایش به بوسه جانِ تو گفتار نیست

 

" یوسف "

 

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 193 تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 ساعت: 20:56