شبی ما را به عشق خود فرا خواندی به چشماتپس از سالها شبی دیگر مرا راندی به چشمانت
همه ی گفتگو هایم ! همه ی ارزوهایم !
بمان ای تو هم آوایم به من تو آرزومندی به چشمانت ؟
ببین از عشق بی تابیم مثال هم نمی یابیم
یکی عهد صمیمی تر نمی بندی؟ به چشمانت
دلت دریاست و دستانت چو خورشید است
بتاب بر من تو ای روح خداوندی به چشمانت
جوانم میکند عشقت غزل می بارد از عشقت
چه کردی با دلم یارا ؟ فرایِ آرزو مندی به چشمانت
دعا گویم به اسم تو که از عشقت رها یابم
و یا تو نرم شوی بر ما تو بالا آبرومندی به چشمانت
تمام شهر ز بهرِ تو به خون شاعرِ سودازده تشنه
تو هم چون عاقلان شهر نمی خندی به چشمانت ؟
" یوسف "
معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 192 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 20:53