غزل شبی مارا به عشق خود فرا خواندی به چشمانت

ساخت وبلاگ
شبی ما را به عشق خود فرا خواندی به چشمات

پس از سالها شبی دیگر مرا راندی به چشمانت

 

همه ی گفتگو هایم ! همه ی ارزوهایم ! 

بمان ای تو هم آوایم به من تو آرزومندی به چشمانت ؟

  

ببین از عشق بی تابیم مثال هم نمی یابیم

یکی عهد صمیمی تر نمی بندی؟ به چشمانت

 

دلت دریاست و دستانت چو خورشید است

بتاب بر من تو ای روح خداوندی به چشمانت 

 

جوانم میکند عشقت غزل می بارد از عشقت

چه کردی با دلم یارا  ؟ فرایِ آرزو مندی به چشمانت

دعا گویم به اسم تو که از عشقت رها یابم

و یا تو نرم شوی بر ما تو بالا آبرومندی به چشمانت

تمام شهر ز بهرِ تو به خون شاعرِ سودازده تشنه

 تو هم چون عاقلان شهر نمی خندی به چشمانت ؟

 

" یوسف " 

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 192 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 20:53