غزل فدای درد جانسوز دلت ع نگفته می دانم

ساخت وبلاگ
فدای درد جانسوز دلت , نگفته می دانم 

اینکه قلبت نسوزد , دعا می خوانم 

باورت نیست که چگونه عزیزی به جانم

برای اینکه تو بمانی , می روم , نمی مانم

مخوان مرا سنگ دل ! دلت می آید ؟ مهربان من

همانی هستم که دیده بودی باورم کن همانم

بیا و عقده های دلت را به جان من خالی کن

سبک شو در این فراق به گلایه ها, ای مهربانم

سکوت من برای آرامش بیشتر توست یقین کن

کاش می شد ذره ذره درد تورا به جان بنشانم

آیا سکوت نمایم به دردهای جانت , نظاره کنم ؟

یا چون تو هر شب ز دیده اشگ درد بچکانم 

" یوسف "

 

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 206 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 22:49