معرفت حضرت باریتعالی

متن مرتبط با «جانم» در سایت معرفت حضرت باریتعالی نوشته شده است

شعر ای در میان جانم گنجی نهان نهاده

  • ای در میان جانم گنجی نهان نهادهبس نکته‌های معنی اندر زبان نهادهسر حکیم ما را در شوق لایزالیدر من یزید عشقش پیش دکان نهادهدر جلوه‌گاه معنی معشوق رخ نمودهدر بارگاه صورت تختش عیان نهادهاز نیست هست کرده، از بهر جلوهٔ خودوانگه نشان هستی بر بی‌نشان نهادهروحی بدین لطیفی در چاه تن فگندهسری بدین عزیزی در قعر جان نهادهخود کرده رهنمایی آدم به سوی گندمابلیس بهر تادیب اندر میان نهادهخود کرده آنچه کرده، وانگه بدین بهانههر لحظه جرم و عصیان بر این و آن نهادهبعضی برای دوزخ، بعضی برای انساناندر بهشت باقی امن و امان نهادهکس را درین میانه چون و چرا نزیبدهر کس نصیب او را هم غیب‌دان نهادهعمری درین تفکر، از غایت تحیرگوش دل عراقی بر آستان نهاده«عراقی»غزلیات کلام_عارفان در#کانال_عرفای_کهنبرچسب‌ها: عراقی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شعر دلم ارزانی تو  کاش  برآری جانم

  • دل بده تا به لبت طعم غزل بنشانمدلم ارزانی تو کاش برآری جانمعطر سیب دهنت وسوسه ی آدم بودموقع خنده بگو :سیب و بکن ویرانمهمچو زنبورم و از شهد وجودت لبریزکنج کندوی دلت کاش کنی پنهانمبرسر شانه ات آرام ترین بی تابمبادوچشم ترخود خیس تر ازبارانمچشم تو حادثه انگیزترین شعر ترمتاابد شعرتورا ازدل وجان می خوانم#مهناز_محمودی#فقط_شعر_و_غزلشما هم به جمع بیش از ۵۰۰۰ هوادار شعرِ عضوِ این کانال بپیوندید... , ...ادامه مطلب

  • غزل گفت : چه میخواهی از این " کوچه شب جانم " را ؟

  • باز کن جانِ مرا ، خنده ی پُر سودت راآتشی زن به وجود ، بوسه ی موعودت راباز کن چادُرِ گل دارِ پُر از رمزِ مرابر کَن این غم ز دلم ، چشمِ پُر از جودت راتازه کن باغِ دلم ، با دو سلامی تازهچشم بَد دور ، بچکان ! اسپند چون عودت راآب زن ! کوچه ی احساس مرا ، با غزلیدوست دارم حیای همه ی هول شدن زودت راشعر و ماه ، آینه و گُل ، آب و همین سجادههمه یاد آور اینند نگار ، بودت راوای از شرمِ زیادِ تو منم دست بسته امقطره ای کرده هوس ، آن عطشِ رودت راخواب بودم که زدی بوسه ، قبول نیست مرادیدنی است هر لحظه ، چشم خمار آلودت راای صنم ! آتش تو ! شِبهِ گُلستانِ خلیل (ع)کاش افزون بزنی ! آتشِ نمرود راگفت : چه میخواهی از این " کوچه شب جانم " را ؟گفتمش : پاک کنم " هر چه غم اندودت " را " یوسف "برچسب‌ها: یوسف بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غزل وای بهارم آمده جانم دهد

  • باز بهارم آمده جانم دهد آمده دارو و درمانم دهد آن که زخمی زد ، رفت ، باز آمدهنامسلمان ، باز ایمانم دهد  ای محالِ بوسه های من ، شود؟بوسه ای در خواب ، پنهانم دهد؟ مُرده را آب حیات عیسی(ع) دهدوای اگر جام, ...ادامه مطلب

  • غزل جانم آتش دارد و نزدش چه حاشا کرده

  • در حریم عشق تو جا کرده ام  در  دل پاک تو ماواء کرده ام من دو ماه دارم زمین و آسمان  این یکی را تازه پیدا کرده ام  مهربانی می زند مهتاب من قلب مرا با غزل او  را چه شیدا کرده ام خسته است اما امیدم جان به روحش می دهد جانم آتش دارد و نزدش چه حاشا کرده ام من صبوری می کنم تا موعد دیدارمان من به محراب اندر و بهرش دعاها کرده ام "یوسف "  , ...ادامه مطلب

  • غزل هوس بوسه ی رویت به جانم نشسته چه کنم؟

  • هوس بوسه ی رویت به جانم نشسته چه کنم؟ عاشقت هر شبه باز توبه شکسته چه کنم  ؟ میل پرواز به آعوش تو دارد دل من  چشم بر دین و تذهد شده بسته چه کنم؟ بوی پیراهن تو جان مرا سوی تو برد کی شود جان من از جان تو خسته چه ‌کنم؟ تو کمی چشم نگه دار که فتنه نشود قصه از چشم تو شد ، عهد گسسته چه کنم؟ . تو شدی پر ز غزلهای همه شاعری ام گُل من زمزمه از جانِ تو رسته چه کنم ؟ قدر سودای تو را شهر ندانست چو من  می کنند هجمه مرا دسته به دسته چه کنم؟ " یوسف" , ...ادامه مطلب

  • غزل کمی عشق از تو به جانم دوای من است

  • کمی  عشق  از تو  به  جانم  دوای من استبزن زل به چشمم که برقش شفای من است   دمی اندیشدن به تو  حس خوب می دهد دلبرم مرور خیالات و حرفهایت به شبها هوای من است   هوایی می شوم در  هوای دیدنت  تا ناکجا سایه وار شبانه به گوشت نوایی حس شده؟ نجوای من است   مرا  بی قرار می کند چشم زیبای تو , دانی چرا ؟ نگاهت مبادا خیره به جایی , که ماءوای من است صدایت آرامش بخش این روح و جان من است غزلهایت همه  حرفهای من  و دنیای من است سلامت به من , ارمغان کوه راحتی است دلبرم من از فرقه ها به تو  مومنم که عقبای من است خدای حکیمم , چرا این فاصله به دیوان رقم خورده است همه تقدیراتت به جان می پذیرم امّا این دعوای من اس,غزل,کمی,عشق,جانم,دوای,است ...ادامه مطلب

  • غزل آتش است جانم بیازامایش به بوسه

  • قصه ی عشقت مرا در کوی و بازار نیست  راز داریِ چُنین عشقی مگر دشوار نیست؟   هر چه دردست بگذار تا من نهم بر جانِ خود تو به دل خوش باش , تحمل بایدم , آزار نیست    مهر و دردت هر دو شیرینند به جان باور نما بویِ تو دارند عزیز , رنجش مرا در کار نیست    خاطرت زیباترین بویِ معطر می دهد شبهایِ من  قانعم با این شمیمت خواسته ام بسیار نیست    می بَریَّم تا ناکجا آباد این دنیایِ رویاییِ خود طفلکی شاد است به رویا این دگر اَسرار نیست   تا به خواب آیی , به لب ذکر قشنگِ نام توست  آرزویم ! سایه ات روی سرم ! انکار نیست    بیم آن است تا نگیری وقتِ جان دادن مرا  آتش است جانم بیازامایش به بوسه جانِ تو گفتار نیست   " یوسف "  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها