غزل دلتنگم ، بس که یکی را به شعر کشیده ام

ساخت وبلاگ

دلتنگم ، بس که یکی را به شعر کشیده ام

دلتنگ کسی ، از این حجمِ دردِ کشیده ام 

خوبم ؟ که انتظار می شمارم به انتظار ؟

خوب است که می بینی ! و گرنه بُریده ام 

ترسم بسوزم و خبر دار نباشی از دل مشغولی

انگار نشد حاصل ، به سال ها ، که دویده ام

آرام نمی شوم بی تو ! حتّی به حدیثِ شعر

بنگر صد ها غزل ، کاغذ و تحریر دریده ام 

برخوان ! دَمی مرا ، از عمقِ مِهرِ خویش

تا چشم بر هم زدنی ، بنگر چگونه رسیده ام

پیدا نی ام اگر به کوچه ی تو ، حیا می کنم

ور نه چو پیچک ، به پنجره ات تنیده ام 

گفت پیر : بازاری است که درد سودا می کنند

گفتم : به میلِ خویش ، ز عشق درد خریده ام

به نیم قرن پرهیز آبکی چه دل خوش کرده ام

در مدرسه ی عشق ، لباس ریا دریده ام 

پیداست غنی است دلت ! ز عشقِ ناتمامِ ما

واقع این اَمر ، دوش ز زبان رقیب شنیده ام 

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 121 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 11:08