غزل این شهر ، دیوانه را چوبِ سنگین نمی زند

ساخت وبلاگ

اگر چه دوست به قهر است ، چُنین نمی زند

هزار زخمِ کاری اش ، مرا زمین نمی زند

هر آن چه یار سازد ، مصلحت است انگار

پنداشته ای ؟ بیاید ، بوسه قرین نمی زند؟

در لطف او ندارم شک ، چون فرشته است

تیرِ خلاص دارد ار چه ، به یقین نمی زند

من سِحرش را ، به بوسه باطل می کنم

شاید رد بوسه را ، به حُرم آئین نمی زند

اگر با " آینه " ، به راز نشسته ام عمری

مَرد است" او "، حرفِ غمگین نمی زند

انگار تنهایی سرنوشت من است تا آخر ، عجب که

این شهر ، دیوانه را چوبِ سنگین نمی زند

دیشب ، پشت این پنجره ، دختری از تب سوخت

طفلک اینجا ، شاعری برایش شعر شیرین نمی زند

غصه دارِ یک شهرم ، که از عشق خالی شدند

دربِ خانه ی شاعر را ،" با این " نمی زند

" یوسف "


برچسب‌ها: یوسف

معرفت حضرت باریتعالی...
ما را در سایت معرفت حضرت باریتعالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imarefateyare بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 1 آذر 1401 ساعت: 13:40